گفت دل وصفش،خوش آمد گفتمش دیگر بگو
گفت آخر شد بد آمد گفتمش دیگر بگو
گفت حرف عاشقان را وعده روز محشر است
گفتم از هجرش قیامت شد پس از محشر بگو
گفت محشر معنی طوفان بحر هستی است
گفتمش من غرق این بحرم ، تو از گوهر بگو
گفت آن دریا ندارد قطره ای غیر از گهر
قطره ها گفتم جدا گردد ز یکدیگر بگو
گفت چون گردد جدا گوهر نمی ماند بحال
گفتمش پسچیده گفتی ، حرف روشن تر بگو
گفت رو آئینه صیقل کن که روشن می شود
گفتم این آئینه را هم هست خاکستر بگو
گفت باید زآتش عشقی تن و جان سوختن
گفتم اینک سوختم گفتا بگو دیگر بگو
گفتم ایدل غنچه سان لب را ز خاموشی مبند
گفت اینست آنچه دانستم ، تو زین خوشتر بگو
گفتم آن مه ، دوش آمد بر سر بالین من
گفت اکنون چیست حال ، ای سوخته ،اخگر بگو
گفتم احوال من از بی مهری خود کن قیاس
گفت از ما شِکوه ای گر داری ای کافر بگو
گفتم از وصل تو شکر است و شکایت از فراق
گفت از ما خیر گو از خود سراسر شر گو
گفتم آیا در دلت دارد دعای من اثر
گفت شو خاموش "عالی" یا سخن بهتر بگو
ناتوانی گر چنین اعضای ما خواهد شکست
ناتوانی گر چنین اعضای ما خواهد شکستنا
45104 بازدید
12 بازدید امروز
17 بازدید دیروز
167 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian